کد مطلب:33627 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

معنای عبد و عبادت در فرهنگ قرآنی











هنگامی كه یك فرد در میان جمعی از مردم سمت و مقامی دارد، خدایی كردن معنای دیگری می یابد. در قرآن مشتقات واژه های «عبد» و «عبادت» در حدود سیصد بار آمده است. یعنی در هر صفحه ی یك قرآن سیصد صفحه ای دست كم یكبار از عبد بودن و عبادت سخن رفته است. كلمه ی «عبد» در نزد اعراب رایج بود و قرآن نیز آن را بكار برده است. فرهنگ آن عصر و به تبع آن فرهنگ اعراب، فرهنگی پذیرای برده داری بوده است. شاید امروزه معنای كلمه ی «برده» یا «بنده» به درستی دریافته نشود، چرا كه در عصر ما برده داری منسوخ و ملغی شده است. یعنی دیگر دست كم به چشم ظاهر نمی توان آن نسبتی را كه مولا یا ارباب با برده ی خودش داشت و آن مالكیتی را كه نسبت به او احساس و ابراز می كرد و نیز ذلتی را كه یك انسان در برابر انسان دیگر داشت، مشاهده كرد. اگر هم بردگی هست، به نحو انتزاعی تر و نامحسوس تری است.

اسلام خود نه موسس برده داری بود و نه مروج و مشوق آن. اما در آن عصر، برده داری رایج و غالب بود. لذا فرهنگ واژگانی آن عصر در قرآن متجلی شده است (نظیر این ملاحظات در مورد نظام بازرگانی و فرهنگ واژگانی مربوط به آن در قرآن نیز قابل بررسی است). در قرآن واژه ی «عبد» از فرهنگ برده داری زمانه برگرفته شده است و هم به معنای بردگی یك انسان در برابر انسان دیگر بكار رفته است و هم به معنای برده و بنده بودن انسان در برابر خداوند. در عین حال كلمه ی «بنده» در قرآن كلمه ای مدح آمیز است. یعنی كسی كه واقعا بنده ی خداوند است و به این عبودیت اعتقاد دارد، مورد تحسین و تقدیر خداوند نیز می باشد.

لكن این گونه تعابیر كه در فرهنگ اعراب آن روزگار رایج بوده، در كلام الهی تلطیف شده اند. یعنی از سطح كاربرد عامه بسیار بالاتر رفته و تصعید یافته اند و به یك فضای معنوی وارد شده اند. واژه ی «عبد» و

[صفحه 194]

«عبودیت» نیز مشمول این امر هستند. در فرهنگ گذشته «بردگی» معنای مخصوصی داشت. از خصوصیات آن، این بود كه در میان بردگان رشد و شكوفایی متصور نبود. و از همه بالاتر، رابطه ی محبت میان ارباب و بنده امكان پذیر نمی شد. و آفات فراوانی به دنبال تحقیر شخصیت انسانی برده پدید می آمد.

مرحوم اقبال لاهوری در خصوص بردگی و آثار سوء آن سخنان بسیار نغز و پر مغزی دارد. برای مثال می گوید:


آدم از بی بصری بردگی آدم كرد
گوهری داشت ولی خرج قباد و جم كرد


یعنی از خوی غلامی ز سگان پست تر است
من ندیدم كه سگی پیش سگی سر خم كرد


یكی از دلایلی كه سبب شد تا پاره ای از فیلسوفان مغرب زمین در برابر بعضی از ادیان بشورند این بود كه می گفتند نسبت انسان و خدا در این ادیان نسبت ارباب و رعیت است و این نسبت دلپذیر و انسانی نیست. هگل در برابر دین یهود همین سخن را داشت. به اعتقاد او در دین یهود نسبت انسان و خداوند نسبت عبد و مولا یا برده و برده دار است و بنده در برابر خداوند موجودی بسیار ذلیل و ناچیز است و خدا آنچنان ترفع یافته و بالا نشسته كه مطلقا از دسترسی آدمیان خارج است. این چنین نسبتی میان خداوند و انسان كجا می تواند برای انسان نقش سازندگی ایفا كند؟. حقیقت این است كه خدای بعضی از فیلسوفان نیز همین گونه است. برای مثال خدای مكتب ارسطو یا خدای مكتب یونان قدیم، از جنس همان اربابان برده دار است و با آدمیان همان نسبت خشونت و ضد انسانی بودن را دارد. باری هگل و امثال او معتقد بودند، خدایی كه روحانیون یهود معرفی می كنند، خدای بسیار عبوسی است و با انسان نسبتی بسیار غیر انسانی دارد، لذا دلپذیر و در خور پرستش نیست. به همین دلیل او خدای مسیحیت را بر خدای

[صفحه 195]

یهودیت ترجیح می نهاد و می گفت كه خدای مسیحیت خدای محبت است، اهل عشق است و با آدمیان ارتباطی انسانی دارد، دست آدمی را می گیرد، نزدیك است و در خور دوست داشتن و پرستیدن.


صفحه 194، 195.